سلام دوستاي عزيزم . حالتون خوبه؟ من همين جا از شما بخاطره پست قبلي معذرت خواهي ميكنم آخه يه مشكلي برام پيش اومد كه نتونستم همتونو خبر كنم (جاســــــم . حامد . ناصر.نيلوفر..هكرها.مژده .احمد .مسعود .رضا. و اونايي كه اسمشون يادم نمياد ) از اينكه بهم سر ميزنيد ممنونـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم همتون واقعا دوست دارم و ميگم كه شما دوستاي مهربون و هميشه گي من هستيد .....................I LOVE YOU
پست جديدم خيلي قشنگه البته به نظر خودم ...! ولي براي من نظر شما مهمتره پس نظر يادتون نره...!!
***********************************************
از قصه ی دل می نویسم و برای عشق مکملی جز غم نمیابم
از درد دل می نویسم و برای دل غمناک تر از عشق نمیابم
گویی این رسم دنیاست که عاشقان در بازی با دل خود مشغول باشند و هیچ کس حتی نیم نگاهی
به آن ها نکند ، مگر عشق چه گناهی جز ورود به دل مرتکب گشته که باید این چنین در دادگاه
بی قاضی یار محکوم و تبعید به دل ما شود.
عشق مظلومی است بی هویت
عاشق تسلیمی بی اراده
معشوق ظالمی بی شرم
دل جایگاه عشق و عشق درد دل ، پس گویی این دو با هم آفریده شده اند و با هم نیز خواهند رفت
****************************************************
کاش مرگ را می شناخت
کاش عشق را می سوزاندم
کاش تورا .........................
و کاش های بسیار و دشوار.....................
کاش هنگامی که عشق بر گو نه های قلبم بو سه ی حسرت را می سرود من بو سه ی دوستیمان
را بر لب هایت نمی گذاشتم.
کاش خدا به هنگام آفرینش قلب آن را با اشک حسرت آبیاری نمی کرد تا الان من در انتظار دیدن یک لحظه چشمان خمارت نبودم.
کاش من به جای دل ، در سینه چاقویی داشتم تا نمی توانستی به آسانی روی تیغه ی آن با من عشق بازی کنی.
کاش متولد نشده بودم ، گویی در لحظه ی تولدم اشک حسرت به جای اشک شوق از صورتم جاری بود
، گویی با تولد من دنیا تاریک تر شد چون من قلبی سوخته دارم.
شاید کسی را که با او خندیده ای فراموش کنی ولی کسی را که با او گریه کرده ای
هرگز فراموش نخواهی نکرد
ولی من هرگز تو را فراموش نخواهم کرد چون هم با تو خندیده ام هم گریه کرده ام.
افسوس..................
**************************************************
مرگ ، مرگ حکمی حتمی و زودرس
مرگ حقی بی تردید
مرگ همدم هر شب من
مرگ دوستدار چشم من
مرگ خواستار دل من و در انتها زندگی به یک نقطه ختم می شود (.)
روز ها با این فکر که چرا مرگ سوی ما را برای هدف نمیابد بودم ، ثمره این شد که : در خود یافتم مرگ
برای کسانی است که آغازی برای وجود داشتن را شروع کرده اند و به سوی انتها روانه می شوند
ولی من ابتدایی نداشته ام که به انتها برسم ، پس من اصلا متولد نشده ام و تولدی دوباره برای عشق
بوده ام و محکوم به درد عشق گشته ام پس وای بر من ، وای بر من که مرگ مرا نخواهد یافت.
افســــــــــــــــــوس.........................
*****************************************************
:: موضوعات مرتبط:
نوشته های عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
عاشقانه ,